وبلاگ جوانان اسلامی

تفریحات و سرگرمی

وبلاگ جوانان اسلامی

تفریحات و سرگرمی

داستان حضرت علی وعاصم

علی - علیه‏السلام - بعد از خاتمه جنگ جمل ( 1 ) وارد شهر بصره شد . در 

 
خلال ایامی که در بصره بود ، روزی به عیادت یکی از یارانش ، به نام " 

 
علاء بن زیاد حارثی " رفت . این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت . علی‏ 

 
همینکه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید ، به او گفت : " این‏  خانه به این وسعت ، به چه کار 

 

 تو در دنیا می‏خورد ، در صورتی که به خانه‏ 

 
وسیعی در آخرت محتاج تری ؟ ! ولی اگر بخواهی می‏توانی که همین خانه وسیع‏ 

 
دنیا را وسیله‏ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی ، به اینکه در 

 
این خانه از مهمان پذیرایی کنی ، صله رحم نمایی ، حقوق مسلمانان را در  


این خانه ظاهر و آشکار کنی ، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن‏  


حقوق قراردهی ، و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی " . 
 

علاء : " یا امیر المؤمنین ، من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم " ( 2 ) . 
 

- " چه شکایتی داری ؟ "  


- " تارک دنیا شده ، جامه کهنه پوشیده ، گوشه گیر و منزوی شده همه‏ 

 
چیز و همه کس را رها کرده " .  - " او را حاضر کنید ! "  


عاصم را احضار کردند و آوردند . علی " ع " به او رو کرد و فرمود : " 

 
ای دشمن جان خود ، شیطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خویش‏ 
 

رحم نکردی ؟ آیا تو خیال می‏کنی که خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای‏ 
 

تو حلال و روا ساخته ناراضی می‏شود ، از اینکه تو از آنها بهره ببری ؟ تو 
 

در نزد خدا کوچکتر از این هستی " .  


عاصم : " یا امیرالمؤمنین ، تو خودت هم که مثل من هستی ، تو هم که به‏  


خود سختی می‏دهی و در زندگی بر خود سخت می‏گیری ، تو هم که جامه نرم‏  


نمی‏پوشی و غذای لذیذ نمی‏خوری ، بنابراین من همان کار را می‏کنم که تو 

 
می‏کنی ، و از همان راه می‏روم که تو می‏روی " .  


- " اشتباه می‏کنی ، من با تو فرق دارم ، من سمتی دارم که تو نداری ،  


من در لباس پیشوایی و حکومتم ، وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است . 

 
خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را 
 

مقیاس زندگی  شخصی خود قرار دهند . و آن طوری زندگی کنند که تهیدستترین مردم زندگی‏  


می‏کنند . تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند ، بنابراین من‏  

 
وظیفه‏ای دارم و تو وظیفه‏ای " ( 3 ) .

نهج البلاغه ، خطبه . 207

پاورقی : 

 
. 1 جنگ جمل در نزدیکی بصره بین امیرالمؤمنین علی - علیه‏السلام - از 

 
یکطرف و عایشه و طلحه و زبیر از طرف دیگر واقع شد به این مناسبت جنگ‏  


جمل نامیده شد که عایشه در حالی که سوار بر شتر بود سپاه را رهبری می‏کرد 

 
( جمل در عربی یعنی شتر ) . این جنگ را عایشه و طلحه و زبیر بلا فاصله ، 

 
بعد از استقرار خلافت بر علی - علیه‏السلام - و دیدن سیرت عادلانه آن حضرت‏  


که امتیازی برای طبقات اشراف قائل نمی‏شد ، به پاکردند . و پیروزی با 

 
سپاه علی - علیه‏السلام - شد .  

. 2 این داستان را ابن ابی‏الحدید در شرح " نهج البلاغه " جلد 3 ، صفحه‏  


19 ( چاپ بیروت ) نقل می‏کند ، ولی به نام ربیع بن زیاد نه علاء بن زیاد 

 
. و ربیع را معرفی می‏کند در مواطنی و بعد میگوید : " و اما العلاء بن‏ 
 

زیاد الذی ذکره الرضی فلا اعرفه و لعل غیری یعرفه " .  


 

پایان

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد